آیات صریح قرآن مجید دلالت بر این معناى عظیم دارد که خداوند مهربان توبه تائبان و بازگشت عاصیان را مىپذیرد. احدى با این بشارات فراوان کتاب حق، جا ندارد از رحمت الهى مأیوس و از پذیرش عذر و توبهاش ناامید گردد. چه سندى در این عالم هستى از قرآن مجید محکمتر، و کدام کتاب به حقایق و واقعیتهاى ملکى و ملکوتى از آن گویاتر است؟
الَمْ یَعْلَمُوا انَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ» «1»
آیا ندانستهاند که فقط خداست که از بندگانش توبه را مىپذیرد.
وَ هُوَ الَّذى یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ» «2»
و اوست که توبه را از بندگانش مىپذیرد و از گناهان درمىگذرد.
غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ» «3»
که آمرزنده گناه و پذیرنده توبه است.
اگر کسى در برابر بشارتهاى قرآن، در جهت اینکه حضرت محبوب پذیرنده توبه و عفو کننده سیّئات است، به ناامیدى روى آورد و مأیوس از رحمت دوست شود و تصور کند که حضرت حق او را نمىبخشد و توبه و بازگشت تأثیرى ندارد، به کفر گراییده و با قرآن مجید به معارضه برخاسته و از قبول برنامههاى الهى سرباز زده و از دایره عبودیت و بندگى بیرون رفته است.
در تفسیر دعاى شانزدهم و سى و یکم و سى و نهم، به مسئله گناه و راه علاج از معصیت، و توبه و بازگشت، و ارزش و قیمت تائب به طور مفصّل اشاره شده است.
نگارا بى تو برگ جان که دارد |
سر کفر و غم ایمان که دارد |
|
به امّید وصالت مىدهم جان |
وگرنه طاقت هجران که دارد |
|
غمت هر لحظه جانى خواهد از من |
چه انصاف است چندین جان که دارد |
|
اگر عشق تو خون من نریزد |
غمت را هر شبى مهمان که دارد |
|
نیاید جز خیالت در دل من |
بجز یوسف سرِ زندان که دارد |
|
دل من با خیالت دوش مىگفت |
که این درد مرا درمان که دارد |
|
لب شیرین تو گفتا ز من پرس |
که من با تو بگویم کان که دارد |
|
مرا گفتى که فردا روز وصل است |
امید زیستن چندان که دارد |
|
دلم در بند زلف توست ورنه |
سرِ سوداى بىپایان که دارد |
|
اگر لطف خیال تو نباشد |
عراقى را چنین حیران که دارد |
|
(فخرالدین عراقى)
[فَلَوْ لَا الْمَوَاقِفُ الَّتِی أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِکَ الَّذِی شَمِلَ کُلَّ شَیْءٍ لَأَلْقَیْتُ بِیَدِی وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَکُنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْکَ وَ أَنْتَ لَا تَخْفَى عَلَیْکَ خَافِیَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا أَتَیْتَ بِهَا وَ کَفَى بِکَ جَازِیاً وَ کَفَى بِکَ حَسِیباً]
و اگر نبود محلها و جایگاههایى که به عفوت که فراگیر هر چیز است امید ببندم، خود را از دست مىدادم، و از نجاتم مأیوس مىشدم. اگر کسى مىتوانست از پروردگارش بگریزد، من به خاطر این همه گناهانم، براى این که دچار عذاب نشوم، به گریز از تو سزاوارتر بودم؛ تویى که نه در زمین و نه در آسمان، رازى از تو پوشیده نیست، و آن را در عرصه گاه قیامت حاضر مىکنى، و همین بس که تو کیفر دهنده و حسابگر باشى که در کیفر و حساب، به افراد و اشخاص و آلات و ابزار نیاز ندارى.
عفو حق
گذشت و عفو حضرت محبوب بر سر تمام موجودات هستى سایه دارد.
گناه هر چه باشد، پس از اینکه گناهکار از غفلت درآمد و در مدار بیدارى قرار گرفت و به تناسب هر گناهش توبهاى بدرقه کرد، مثل اینکه نمازهاى نخوانده را به دایره قضا کشید، مال حرام را به صاحبانش مسترد داشت، روزههاى نگرفته را گرفت، رابطه خود را با گناهان شهوانى قطع کرد، برابر با بشارات حق در قرآن بدون شک و شبهه در معرض عفو دوست قرار مىگیرد و از رحمت واسعهاش بهرهمند مىگردد.
در ضمن تفسیر دعاى سى و نهم که در طلب عفو بود مسائلى باز گو شد، در اینجا نیاز به توضیح و تفسیر نیست، آنچه مهم است این است که به بیان حضرت سجّاد علیه السلام اگر تکیه گاهم به این عفو عالمگیرت نبود، بدون تردید با این گناهان رسوا کننده از دست مىرفتم، و اگر جاى فرار بود پا به فرار مىگذاشتم، ولى به قول امیر المؤمنین علیه السلام در دعاى کمیل:
وَ لا یُمْکِنُ الْفَرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ. «4»
و گریز از حکومتت ممکن نیست.
مولاى من اگر بنا به فرار باشد از گناهم به سوى عفوت مىگریزم، و از عصیانم به منطقه رحمتت فرار مىکنم.
محبوب من! از قلب امیدوارم با خبرى، از آرزویم که چیزى جز عفو و رحمتت نیست با خبرى و مىدانى که با این امید و آرزو به تو پناه آوردهام. اى عزیزى که چیزى در این عالمِ هستى، نه در غیب آن و نه در شهودش، از تو پنهان نیست.
انَّ اللَّهَ لا یَخْفى عَلَیْهِ شَىْءٌ فِى الاْرْضِ وَ لا فِى السَّماءِ» «5»
یقیناً چیزى در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نیست.
رَبَّنا انَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِى وَ ما نُعلِنُ وَ ما یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَىءٍ فِى الْأَرضِ وَ لا فِى السَّماءِ» «6»
پروردگارا! یقیناً تو آنچه را ما پنهان مىداریم و آنچه را آشکار مىکنیم، مىدانى و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست.
یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لْایَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَىْءٌ» «7»
روزى که همه آنان آشکار مىشوند، [و] چیزى از آنان بر خدا پوشیده نمىماند.
الهى! اى وجود مقدّسى که با قدرت قاهرهات آنچه را از دید انسان پوشیده مانده در صحراى قیامت جهت حسابرسى حاضر مىنمایى و ریز و درشت عمل او را در برابر دیدگانش مجسم مىنمائى و با عدل و دادت با مردم محشر معامله مىکنى.
وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ انْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ اتَیْنا بِها وَ کَفى بِنا حاسِبینَ» «8»
و ترازوهاى عدالت را در روز قیامت مىنهیم و به هیچ کس هیچ ستمى نمىشود؛ و اگر [عمل خوب یا بد] هم وزن دانه خردلى باشد آن را [براى وزن کردن] مىآوریم، و کافى است که ما حسابگر باشیم.
یا بُنَىَّ انَّها انْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فى صَخْرَةٍ اوْ فِى السَّمواتِ اوْ فِى الاْرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ انَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ» «9»
پسرکم! اگر عمل هموزن دانه خردلى و در درون سنگى یا در آسمانها یا در دل زمین باشد، خدا آن را [در قیامت براى حسابرسى] مىآورد؛ یقیناً خدا لطیف و آگاه است.
به ملک صبر و قناعت یگانه سلطان باش |
طمع مدار ز اهریمنان سلیمان باش |
|
ز آتش غضب و آب کبر و باد غرور |
بپوش دیده و با خاک راه یکسان باش |
|
به همّت قوى و کارهاى شایسته |
براى مردم عالم مثال و میزان باش |
|
اگر ز گردش ایّام ایمنى خواهى |
به درد مردم درمانده عین درمان باش |
|
تو را ز تربیت جسم حاصلى نبود |
به فکر تربیت و پروریدن جان باش |
|
مشو فکار از این روزگار ناهموار |
براى پست و بلند زمانه سوهان باش |
|
اگر مطیع رسول خدا نمىباشى |
تو را به جان على پس مطیع وجدان باش |
|
چنانکه فکر زمستان کنى به تابستان |
به کار خویش دمى هم به فکر پایان باش |
|
به باغ علم و ادب آشیان گزینرنجى |
میان اهل سخن بلبل خوش الحان باش |
|
(رنجى)
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- توبه (9): 104.
(2)- شورى (42): 25.
(3)- غافر (40): 3.
(4)- مصباح المتهجّد: 845؛ إقبال الأعمال: 707، دعاى کمیل.
(5)- آل عمران (3): 5.
(6)- ابراهیم (14): 38.
(7)- غافر (40): 16.
(8)- انبیاء (21): 47.
(9)- لقمان (31): 16.